قواميت مردان بر زنان در خانواده

پدیدآورسیدابراهیم سجادی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیلوح محفوظ

share 2200 بازدید
قواميت مردان بر زنان در خانواده

سيد ابراهيم سجادى

همزيستى زن و مرد در طول تاريخ بشر, همواره با زيبايى و زشتى هايى همراه بوده است.
در داستان بلند و دامنه دار زندگى بشر, حساس ترين بخشها و صحنه هاى عاطفى, هيجانى, شورانگيز و مهرآفرين به زنان اختصاص يافته است, چنان كه غم انگيزترين صحنه ها و تأسف بارترين آنها نيز درباره زنان و عليه آنان به اجرا در آمده است !
به رغم نقش حساس و عاطفى و شيفتگى آفرين زن در جامعه و كانون خانواده به عنوان همسر يا مادر و به رغم مهرورزى كه از جانب مرد نسبت به او انجام گرفته و مى گيرد, سوگمندانه تاريخ در همه جاى جغرافياى انسانى خود از ديرباز تاكنون, خاطره هاى تلخى را از ستم ورزى مردان بر زنان به يـاد دارد!
در بخشى از اين خاطره هاى تلخ كه به گذشته باز مى گردد, زنان در چين, هند, مصر, ايران و شبه جزيره عربى, گوش به فرمان مرد, زندانى در خانه و بى نقش در ازدواج و طلاق خود ديده مى شوند 1; در جامعه سومرى به آسانى توسط مرد كشته مى شوند و يا براى اداى دين او به فروش مى رسند. 2 به طور كلى در عهد باستان مرگ و زندگى شان در دست مرد است و براى آنها قانون و دادگاهى جز سخن و قضاوت مرد وجود ندارد. 3 در فرانسه پس از سال 586 ميلادى انسان بودن آنها تأييد مى شود. 4 در بريتانيا تا سال 1882 ميلادى حق تملك ندارند. 5 و در آفريقا تا قرن نوزده همچنان مانند بردگان و كالاى كشاورزى خريد و فروش مى شوند. 6 با چنين محروميتى نه ترحم فيلسوفان را به خود جلب مى توانند كرد و نه از حمايت اديانى چون يهوديت و مسيحيت برخوردارند.
ارسطو مى گفت: نسبت زن به مرد, مثل نسبت غلام به مولا و بدن به روح و قوه تفكر است. 7
در كتاب مقدس مى خوانيم:
(زن را اجازت نمى دهيم تعليم دهد يا بر شوهر مسلط شود, بلكه در سكوت بماند, زيرا آدم اول ساخته شد و بعد حوا, و آدم فريب نخورد, بلكه زن فريب خورد و در تقصير گرفتار شد 8.)
در جاى ديگر از اين كتاب آمده است:
(چشمت به شوهرت باشد و وى بر تو حكومت خواهد كرد 9.)
در رساله پوليس رسول به تيموتاج آمده است:
(شوهر سر زن است. چنان كه كليسا مطيع مسيح است, هم چنين زنان نيز شوهران خود را در هر امرى مطيع باشند 10.)
هم اكنون نيز زن در كليسا سوگند مى خورد كه در همه عمر مطيع شوهر باشد و بدون اجازه او كارى انجام ندهد, وى حق تملك ندارد و حتى اموال ارثيه او نيز با عقد ازدواج, خود به خود در تملك مرد درمى آيد 11.
انباشت اين خاطره هاى سنگين در طول زمان در عصر جديد به واكنشى انجاميد كه فمينيسم نام گرفت.
بنياد جريان فمينيستى دعوتى است براى خود شناسى, خود باورى و رقابت زنان با مردان, براى تصاحب همسان مشاغل اجتماعى و حضور فعال در تمام صحنه ها. و بر اساس راديكال ترين نوع آن, تفاوت دو جنس انكار مى شود, نهاد خانواده امرى غير طبيعى و ساختگى 12 و سبب ناپايدارى, كم طاقتى و عصبى بودن زن تلقى مى گردد 13, و بچه زايى عامل اصلى مشكلات, رانده شدن به حاشيه, كشيده شدن به فرو دستى و وابستگى زن به مرد قلمداد مى شود و رهايى از اين حقارتها در جايگزينى ولادتهاى آزمايشگاهى و علمى به جاى زايمان طبيعى امكان پذير مى نمايد 14.
شعارها مؤثر مى افتد, زنان سالها به مبارزه پى گيرشان ادامه مى دهند و به پيروزى هايى در عرصه هاى اجتماعى, اقتصادى, سياسى نايل مى گردند ولى در متن موفقيت هايى اين چنينى, زن در عصر جديد دوباره خود را تنها بلكه تنهاتر و خسته تر از گذشته مى بيند و به تعبير برخى متفكران: اكنون زن غربى در قالب آزادى و تساوى حقوق, به كارخانه, صحنه سياست و ميدان هنر و مديريت و بازار كار و تجارت كشيده شده است و مردان هم از نيروى آنان در نيل به اهداف اقتصادى خود سود مى برند و هم با در كنار داشتن اين جنس لطيف, از پذيرش بار مسؤوليت خانواده تا آنجا كه بتوانند شانه خالى مى كنند.15
موناشارن نويسنده آمريكايى مى گويد:
آزادى زنان براى ما افزايش درآمد, سيگار ويژه زنان, حق انتخاب تنها زيستن, تشكيل خانواده يك نفره, ايجاد مراكز بحران تجاوز …, عشق آزاد و زنان متخصص بيمارى هاى زنان را به ارمغان آورده, ولى در ازاى آن چيزى را به غارت برد كه خوشبختى بسيارى از زنان در گرو اوست و آن وجود همسر و خانواده است 16.

دو برداشت ناهمخوان

در اين ميان رابطه زن و مرد مسلمان در زندگى زناشويى به رغم اعتقاد به قرآن و اسلام, گاه دمساز با سنتهاى عهد باستان مى نمايد و زمانى از شعارهاى فمينيستى الهام مى گيرد و در مواردى نيز گرفتار سردرگمى مى باشد. تنش و اصطكاك آرا در حوزه پژوهش اين موضوع نيز نگران كننده است, برداشتهاى پژوهشگران متون قرآنى و روايى در اين زمينه با آشفتگى و تشويش همراه است كه مراجعه بدانها نه تنها دست يابى به ديدگاه زلال قرآن را در پى ندارد كه جويندگان حقيقت را با حيرت فزون تر روبه رو مى سازد, شمارى از مفسران و محققان با استناد به دو آيه (الرجال قوّامون على النساء بما فضل اللّه بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم) (نساء/ 34) و (وللرجال عليهن درجة) (بقره/ 228), براى مرد سلطه اى بى چون و چرا قائل شده در توضيح قواميت او مى گويند:
(شوهر رئيس, بزرگ حاكم و تنبيه كننده زن است هرگاه بدخوى گردد17.)
(مردان با امر و نهى, به راست نمودن زنان مى پردازند, چونان كه فرمانروايان بر رعيت فرمان مى رانند18.)
(مردان بر زنان تسلط دارند; در تدبير, ادب كردن, اصلاح نمودن و آموزش دادن 19.)
معتقدان به سالارى و خدايگانى مرد در خانه, حقانيت باور خود را در گفته بعضى از آگاهان به لغات عربى (كه فرماندهى را يكى از معانى قوّام مى دانند20 ) و سخن خود قرآن (الرجال قوّامون … بما فضّل اللّه بعضهم على بعض) و(و للرجال عليهنّ درجه) جست وجو نموده واقعيت برترى مرد را مزاياى جسمى, روحى, حقوقى و تكليفى مى دانند كه واژه هاى (درجه) و (فضل) بدان اشاره دارد.
طبق اظهارات زمخشرى آن مزايا عبارتند از: خرد, ثبات قدم, قوت اراده, نيروى جسمى, توان نويسندگى (به صورت غالب), سوار كارى, تير اندازى, مرد بودن پيامبران, عالمان و رهبران, اختصاص داشتن مواردى به مردان از جمله خطبه خواندن, اعتكاف, تكبير در ايام تشريق (نزد ابوحنيفه), گواهى در باب حدود و قصاص, فزونى سهم ميراث, برخوردارى از حق تعصيب در باب ميراث, ولايت بر عقد, ولايت بر طلاق, حق رجوع در طلاق رجعى, حق تعداد ازدواج, انتساب اولاد به پدر, داشتن ريش و داشتن عمامه 21.
ابن كثير مى گويد:
(مراد از درجه, برترى مرد بر زن است در آفرينش, اخلاق, مقام, اطاعت خدا, انفاق, اقدامات مصلحت آميز و مقام برتر در دنيا و آخرت 22.)
فخر رازى با استناد به آيه (و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنوا إليها) (روم/21) مى نويسد:
(به مقتضاى اين آيه زن براى عبادت و پذيرش تكاليف آفريده نشده است, زنان به دليل ناتوانى و كم عقلى چون كودكانند و شايسته بود كه همچون آنان تكليف نداشته باشد, ولى خداوند آنان را مكلف نمود تا گوش به فرمان شوهر باشند و از عذاب خدا بترسند تا نعمت بر مردان به كمال خود رسد.23)
وى پس از بيان برترى هاى مرد مى گويد:
(وقتى برترى مرد بر زن در اين امور ثابت گرديد اين مطلب آشكار مى شود كه زن چون اسير ناتوان در دست مرد است24.)
برخى ديگر با تأثير پذيرى از نهضتهاى فمينيستى, به انكار زبان تشريع در آيه (الرجال قوّامون على النساء) پرداخته بر اين باورند كه هدف آيه به تصوير كشيدن روابط زن و مرد در محيط نزول قرآن بوده است25 كه در آن اصل تفاوت حقوقى زن و مرد همچون تفاوت فقير و غنى به عنوان يك واقعيت تلخ و نيز تغيير آن به عنوان يك خواسته آرمانى مورد تأكيد قرار مى گيرد. ابو زيد يكى از حاميان اين تفكر مى نويسد:
(برترى مردان بر زنان جزء مقدرات مطلق الهى نيست, بلكه باز گو كننده واقعيتى است كه دگرگونى آن مطلوب است, (درجه) داده شده به مرد بر ضرر زن (للرجال عليهن درجة) شاخه و فرعى است از اصل (لهنّ مثل الذى عليهنّ) [به سود زنها است همانند آنچه بر ضرر آنها است] يعنى بر اساس عادتها و رسوم جاافتاده در جامعه كسى نگفته و صحيح هم نيست كه بگويد: سنتها و عادتها احكام الهى جاودانه و مطلق است. اگر تشريع را در متن اين توصيف بپذيريم معناى آن سلطه كور و بى قيد و شرط مرد نيست تا تصميم او نافذ و اطاعتش بى چون و چرا واجب باشد, بلكه معناى قواميت, پذيرش مسؤوليت اقتصادى و اجتماعى است … قواميت در اين صورت مسؤوليتى است كه هركدام از زن و مرد كه توان لازم را داشته باشد, آن را به عهده مى گيرد و يا متناسب با شرايط به صورت مشترك به انجام آن مى پردازند, اين كه قرآن قواميت را بر اساس برترى و قدرت انفاق دانسته, ولى مشخص ننموده كه چه كسى بر چه كسى برترى دارد, مى تواند دليلى باشد بر اين كه اين مسؤوليت, مى تواند بين زن و مرد دست گردان شود يا با تلاش مشترك آن دو انجام پذيرد26).
آنچه تا كنون نقل شد, بخشى از نگاه هاى افراطى به مسأله زن بود, اما اين تحقيق از سويى درپى تبيين ديدگاه قرآن به صورت واقع بينانه و حقيقت گرايانه است و نقد و بررسى ديگر ديدگاه ها را در باب قوّاميّت, هدف اساسى خود نمى شناسد, ولى از سوى ديگر بيان تطبيقى مسائل, خود نقدى ضمنى بر سايد ديدگاه ها نيز به حساب مى آيد.
سيستم بيانى قرآن ويژه خود قرآن است و چينش آيات آن از مبناى خاصى تبعيت مى كند, شبكه معنايى, هر آيه را با تمام آيات قرآن پيوند مى دهد, به همين دليل هر آيه اى با تمام آيات تعامل تبيينى داشته و در افاده معناى خود از همه آيات كمك مى گيرد و به همه نيز كمك متقابل مى رساند.
(مثانى) ناميده شدن قرآ ن و ضرورت تلاوت دوره اى آن مى تواند ناظر به اين باشد كه برداشت از هر آيه بايد در پرتو تمام آيات قرآن و سياق پيرامون آن صورت گيرد 27 و اين تنها راه مصونيت قرآن از تفسير به (رأى) و تحليل پيش فرض هاست, ولى حاكميت روش تفسير و پژوهش ترتيبى قرآن, جاذبه سنتهاى ملى-قومى و فراورده هاى فكرى هر زمان, سبب مى شود كه سياق قرآن ناديده گرفته شود و قرآن پژوه گرفتار تفسير به رأى گردد, به همين دليل فخر رازى در داورى پيشين خود از اين سخن خداوند غافل مانده است كه مى فرمايد:
(وما خلقت الجنّ و الانس الاليعبدون) ذاريات/ 56
ما جن و انس را نيافريديم جز براى بندگى خود.
كه فلسفه آفرينش زن و مرد (انس) را عبادت مى داند, و از سوى ديگر ابوزيد نيز از تأمّل در سياق آيه باز مى ماند كه فرموده است (الرجال قوّامون على النساء).

پيش نيازهاى فهم قوّاميّت مرد

آيه (إنّ هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم) (اسراء/ 9) اساس تمام ديدگاه ها و دعوتهاى قرآن است كه در آن آموزه هاى خود را با وصف (اقوم) تعريف مى نمايد كه به معناى (پايدارتر) است, يعنى دعوتهاى دينى رهنمودى است در جهت پايدارى و استوارى فرايند خلقت و سرشت آدمى كه شامل خير دنيا و آخرت و اصلاح معاد و معيشت انسانهاست با بيشترين كارايى در مقايسه با ساير اديان و مكاتب.28
اين داعيه قرآن به طور طبيعى به نظام همسرى و زندگى زناشويى نيز توجه دارد و دست يابى به اين ديدگاه متعالى نيازمند نگاهى جامع و روشمند به آيات قرآن است و همزمان بايد به مقولات مرتبط نظرافكند كه از آن جمله همسانى و نا همسانى هاى زن و مرد ازنگاه قرآن مى باشد.

همسانى ها و ارزشهاى اكتسابى

قرآن ضمن بيان مراحل تكوين جسمانى انسان ,بارها از آفرينش همسان زن و مرد و خاستگاه آفرينش آنها سخن گفته و در مرحله اى از مراحل رشد جنين, ساختار معنوى سرشت يا آموزشها و تقاضاهاى فطرى انسان, چه زن و چه مرد را به عنوان عامل درونى كمال خواهى مطرح كرده است:
(و أنّه خلق الزوجين الذكروالأنثى. من نطفة إذا تمنى) نجم / 46-45
و همانا جفت نر و ماده را آفريد از نطفه اى كه مى ريزد.
(ألم يك نطفة من منيّ يمنى. ثمّ كان علقة فخلق فسوّى. فجعل منه الزوجين الذكروالأنثى) قيامت / 39-37
آيا او نطفه از منى ريخته شده نبود, سپس خونى آويخته شد, پس خدا او را آفريد و سامان داد و نر وماده را از او پديد آورد.
(ونفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) شمس / 6-7
سوگند به نفس و آن كه او را نيكو بيافريد و به او شر و خير را الهام كرد.
مرحله تسويه نفس, مرحله اى است كه بدن با اندام مناسب, شكل اوليه خود را يافته شايسته پذيرش روح انسانى مى شود,چنان كه در داستان آدم مى خوانيم:
(فإذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعواله ساجدين) حجر / 19
پس آن گاه كه او را به خلقت كامل بياراستم و از روح خود در او دميدم, در برابر او به سجده درافتيد.
روح الهى كه پس از شكل گيرى متوازن اندام جنين - مذكر و مؤنث - دميده مى شود در كنار استعداد تمايل به خوبى ها و نفرت از بدى ها, استعداد پرورش خوبى ها و زمينه هاى آلايش به بدى ها رانيز در خود دارد, به همين دليل قرآن مى گويد :
(قد أفلح من زكّيها. و قد خاب من دسّيها) شمس/10ـ9
رستگار شد كسى كه نفس را بپروراند, و زيان ديد كسى كه آن را مدفون ساخت.
قرآن توان خود سازى و خود سوزى زن و مرد را همسان دانسته و كمال و نقص آن دو را به صورت همزمان ياد مى كند:
(الخبيثات للخبيثين و الخبيثون للخبيثات والطيّبات للطيّبين و الطيبّون للطيّبات) نور/ 25
زنان پليد, شايسته مردان پليد, و مردان پليد, شايسته زنان پليد مى باشند, و زنان پاك, شايسته مردان پاك, و مردان پاك, شايسته زنان پاك هستند.
(إن المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات والصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصائمين والصائمات والحافظين فروجهم و الحافظات والذاكرين الله كثيراً والذاكرات أعّد اللّه لهم مغفرة و أجراً عظيما) احزاب / 35
همانا براى مردان مسلمان و زنان مسلمان, مردان با ايمان و زنان باايمان, مردان مطيع خدا و زنان مطيع خدا, مردان راستگو و زنان راستگو, مردان بردبار و زنان بردبار, مردان خاشع و زنان خاشع, مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده, مردان روزه دار و زنان روزه دار, مردان باعفّت و زنان باعفّت و مردانى كه زياد به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار به ياد خدا هستند; خداوند مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است.
صفاتى كه به صورت مشترك براى زن و مرد دست يافتنى هستند, عزم و ثبات قدم و تلاش علمى و عملى را مى طلبند و با تكرار و ممارست شكل مى گيرند. قرآن درباره نقش مؤثر عمل صالح ـچه از ناحيه مردان و چه از سوى زنان ـ در شكل گيرى زندگى دلپذير و آرمانى مى گويد:
(من عمل صالحا من ذكر أوأنثى و هو مؤمن فلنحيينّه حياة طيّبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون) نحل / 97
زن و مرد با ايمانى را كه عمل صالح دارند, زندگى پاك و دلپذير مى دهيم و پاداش بهتر از عمل او به ايشان عطا مى كنيم.
حيات طيّبه, نمود كمالاتى است كه انسان در پرتو درك و اراده بدانها دست مى يابد, حق و باطل به صورت آشكار در افق ديد او ظاهر مى گردد, و سلطه شيطان, هواى نفس و زرق و برق دنيا بر انسان پايان مى پذيرد.29
چنين دستاوردى هم تكيه به خرد آدمى دارد و هم به آزادى عقل از اسارت خيالات و پندارها مى انجامد 30. قرآن با نامگذارى چنين خردمندانى به (اولوالالباب) از جهان شناسى, آرمانها و تحقق خواسته هاى آنان سخن گفته و بر همسان بودن زن و مرد در اين ويژگى ها تأكيد كرده است:
(إنّ فى خلق السموات والأرض و اختلاف الليل و النهار لآيات لأولى الالباب. الذين يذكرون اللّه قياما و قعوداً و على جنوبهم و يتفكّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار. ربّنا إنّك من تدخل النار فقد أخزيته و ماللظالمين من أنصار. ربّنا إنّنا سمعنا مناديا ينادى للايمان أن آمنوا بربّكم فآمنّا ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفّر عنّا سيّئاتنا و توفّنا مع الأبرار. ربّنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لاتخزنا يوم القيامة إنّك لاتخلف الميعاد. فاستجاب لهم ربّهم أنّى لا أضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى بعضكم من بعض) آل عمران / 195-190
همانا در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز, براى صاحبان خرد ناب نشانه هايى است; آنها كه در حال ايستاده, نشسته و خفته خدا را ياد مى كنند و همواره در خلقت آسمانها و زمين مى انديشند و مى گويند: پروردگارا اين همه را بيهوده نيافريده اى; پاك و منزهى; ما را از عذاب آتش مصون دار, پروردگارا آن را كه در آتش افكنى خوار مى سازى و ستمكاران را كسى يارى نخواهد كرد, پروردگارا ما چون صداى منادى را كه مردم را به ايمان فرا مى خواند شنيديم, اجابت كرديم پس ايمان آورديم.
پروردگارا از گناهان ما درگذر و زشتى كردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن مارا با نيكان محشور گردان, پروردگارا ما را از آنچه به پيامبران وعده دادى نصيب فرما و در قيامت خوارمان مگردان كه تو در وعده ات تخلف ندارى. اين چنين است كه پروردگارشان خواهش آنان را اجابت كرد, كه همانا من عمل زن و مرد شما را ضايع نمى كنم شما با هم يكى هستيد.
بدين ترتيب قرآن ضمن خطاب به (اولوالالباب) و وعده پاداش به زن و مرد آنان و تصريح به وحدت نوعى آنها, اين حقيقت را نيز يادآورى مى كند كه اوج تعقل و مقام عالى شهود, هم در دسترس زن است و هم در توان مرد.
زن با اوجگيرى در مسير درك و شهود, مقام عصمت, مقام مصاحبت با فرشتگان و مقام دريافت الهام الهى را از آن خود مى سازد. قرآن درباره حضرت زهرا, حضرت مريم و مادر موسى در چند آيه تعبيرات بلندى دارد; درباره زهرا (س) مى فرمايد:
(إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا) احزاب / 33
خداوند مى خواهد هر آلايش را از شما خاندان نبوت بر دارد و شما را پاك سازد.
و درباره مريم(س) نيز مى فرمايد:
(و إذ قالت الملائكة يا مريم إنّ اللّه اصطفاك وطهّرك و اصطفاك على نساء العالمين) آل عمران / 42
و آن گاه كه فرشتگان گفتند: اى مريم! همانا خداوند تو را بر گزيد و پاكيزه گردانيد و برترى بخشيد بر زنان جهانيان.
همچنين خطاب به موسى(ع) مى فرمايد:
(إذ أوحينا إلى أمّك ما يوحى. أن اقذفيه فى التابوت فاقذفيه فى اليمّ) طه/ 39-38
[موسى] آن هنگام به مادرت وحى شگفتى نموديم, كه كودك خود را در صندقى قرار بده و آن را به دريا افكن.
بنابر اين اسلام در ''سير من الخلق الى الحق'' يعنى در حركت و مسافرت به سوى خدا هيچ تفاوتى ميان زن و مرد قائل نيست, 31 و سير به سوى خدا با تعقل و عمل صالح امكان پذير است. بنابراين اگر روايات نقص عقل و ايمان از نظر سند درست و داراى اعتبار باشد اشاره به موانع تعقل و رفع تكليف دارد كه در اين نيز فرقى ميان طبيعت مرد و زن نيست و اگر تفاوتى هست به زمينه هاى اجتماعى و بيرونى باز مى گردد.
ظاهر آيات از صحنه هاى گوناگون كاركرد زن پرده برمى دارد و او را در انجام كارهاى مؤثر در تعالى آزاد مى داند و وعده آمرزش و پاداش براى زنان روزه دار و صابر و انفاق كننده مى دهد كه چندان با شرط بودن اجازه شوهر سازگار نمى نمايد. معنى ندارد كه با وجود تصريح قرآن به حق تملك زن:(للرجال نصيب مما اكتسبوا وللنساء نصيب مما اكتسبن) نساء/ 32 تصرف مالى زن مشروط به اجازه شوهر باشد 32. به همين دليل بسيارى از فقيهان اهل سنت بر آزادى زن شوهر دار, در تصرف مالى چون هبه و صدقه تأكيد دارند 33. دانشمندانى چون شيخ مفيد از علماى اماميه نيز مى گويند:
(زن شوهر دار وقتى عقل كامل و رأى استوار داشته باشد, در ازدواج و معاملاتى مانند خريد و فروش, تمليك, هبه, صدقه و ساير تصرفات خود اولويت دارد.) 34
در آيه 195 آل عمران با تقسيم (اولوالالباب) به زن و مرد, به وحدت نوعى و تضمين پاداش آن دو تصريح دارد: (فاستجاب لهم ربّهم أنّى لا أضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى بعضكم من بعض) آن گاه با استفاده ازكلمه (فـ ) كه تفريع را مى رساند مى فرمايد:
(فالذين هاجروا وأخرجوا من ديارهم و أوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لأكفذرنّ عنهم سىآتهم و لأدخلنّهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار ثوابا من عند الّله)
پس كسانى كه هجرت كرده و از خانه هاى خود خارج شده و در راه من آزارديده و جهاد كرده و كشته شده اند, البته بديهاى آنان را مى پوشانم و آنها را در باغهاى بهشت كه نهرها در آن جارى است وارد مى كنم و اين پاداشى است از جانب خداوند.
مطالعه صدر وذيل اين آيه ترديدى باقى نمى گذارد كه مقصود, تشويق اولوالالباب ـ اعمّ از زن و مرد - به هجرت, جهاد و شهادت است. اين سند ديگرى است بر آزادى زن و حق حضور او در صحنه هاى گوناگون فعاليتهاى ايمانى و انجام مسؤوليت كه نردبان كمالات انسانى مى باشد. بر اساس چنين حقى زنان مسلمان در صدر اسلام در حضور پيامبر به استقبال شكنجه مشركان رفته و با هجرت در راه خدا و حضور در ميدان جهاد, افتخار آفريده اند.
خلاصه سخن اين كه زن و مرد در ويژگيهاى انسانى و در گرايش ها و لغزشگاه هاى اساسى همانند هستند, بر همين اساس حقوق و وظايف زن همسان با حقوق و وظايف مرد است و براى احراز تعالى انسانى بايستى اقداماتى به وسعت همه ارزشها داشته باشد, هر گونه ادعايى جز اين در رابطه با حقوق زن آن گاه پذيرفتنى است كه سند و دليلى به قوّت و سنديت دلالت قرآن داشته باشد و گرنه تقدم با اطلاقات قرآنى خواهد بود.

تفاوتهاى جنسى, يا فضايل موهبتى

قرآن, دو جنسيت (مذكر) و (مؤنث) را نا همگون و اين تفاوت را جزء مقدرات و آفرينش الهى دانسته است:
(و أنّه خلق الزوجين الذكر و الأنثى) نجم / 45
و او جفت نر و ماده را آفريد.
(و ليس الذكر كالأنثى) آل عمران / 36
و مرد و زن مثل يكديگر نيستند.
ويژگيهاى متفاوت جسمى, روحى و احساسى در زن و مرد كه جنسيت آنها را مى سازند ارزشهاى موهبتى هستند كه با راز و رمز خاص و آثار شناخته شده در وجود آن دو به وديعت نهاده شده اند.

ويژگيهاى مرد

اساسى ترين ويژگيهاى مرد از نگاه دانشمندان و روان شناسان عبارتند از:
1) مرد, توان و قدرت جسمى بيشترى دارد و اين زمينه تحمل مسؤوليتهاى سنگين تر و دشوار تر زندگى زناشويى را در وى فراهم آورده است 35
2) مرد, سرد مزاج تر است 36 و آمادگى او براى اقدام خردمدارانه و آينده نگرانه به جاى اقدامات احساسى و واكنشى بيشتر است. چنين ويژگى زمينه واگذارى مسؤوليت تدبير زندگى زناشويى و امر طلاق رجعى را بر عهده او فراهم آورده است. خونسردى مرد به او اين اجازه را مى دهد كه به هزينه سنگين طلاق و ازدواج كه همه بر عهده خود اوست بينديشد, از اقدام سليقه اى اجتناب نمايد و در صورت ناچارى با رعايت عدالت و احسان, انحلال زندگى مشترك را بر گزيند.
3) مرد, كانون خانواده را كانون آسايش, رفع خستگى و فراموشخانه گرفتارى هاى بيرون مى شناسد 37. ناديده انگاشته شدن اين نياز و انتظار از سوى زن, يكى از عوامل گشت و گذار بى هدف يا هوس آلود مرد در بيرون منزل است.
قرآن با صراحت از اين نياز مرد ياد نموده و بر آورده شدن آن را توسط همسر از جلوه هاى قدرت الهى شمرده است:
(و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنوا إليها) روم / 21
و يكى از آيات الهى براى شما اين است كه از جنس شما جفتهايى آفريد تا در بر آنان آرامش خود را باز يابيد.
وقتى كه مرد از محيط كار و يا انجام مسؤوليت سنگين به خانه باز مى گردد و ناگهان با جاى خالى زن يا با سيماى گرفته و وضع آشفته او روبه رو مى شود تلخكامى و خستگى سنگينى به او هجوم مى آورد. چنين توقعى مى تواند جزء عوامل توصيه هاى اخلاقى زير باشد: زن با اجازه شوهر بيرون رود و هنگام رفت و آمد شوهر, از بدرقه و استقبال او دريغ نورزد.
4) مرد خواستار زيبايى, تجمل و دلربايى زن است 38; زن آشنا با روحيه مرد, مى تواند با برآورده نمودن چنين خواسته هايى به ميزان وابستگى مرد به منزل افزوده گشت و گذار بى هدف او را محدود نمايد.
رواياتى كه در زمينه آرايش و پيرايش زن وارد شده39 به گونه اى با اين نياز روحى و جنسى مرد در ارتباط است.
5) ابتدايى و تهاجمى بودن نياز جنسى مرد, ديگر ويژگى او را تشكيل مى دهد,40 بر همين اساس او خود را مظهر نياز41,طلب, عشق و تقاضا مى شناسد.42
سرعت جوشش شهوت, در مرد با تقوا سبب گريز و پرهيز از اماكن حضور زنان زيبا روى مى شود. همين عامل از مرد بى بند وبار, شكارچى بى رحمى مى سازد كه عفت عمومى را تهديد مى كند.
با توجه به وضعيت جنسى مرد و خطرسقوط او در دام بى بند وبارى و نيز اهتمام به عفت عمومى, قرآن حرمت نگاه به نامحرم, ضرورت حجاب و حرمت ارائه زيورآلات زن … را مطرح مى نمايد:
(قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم) نور / 30
به مردان با ايمان بگو كه چشمان خود را از نگاه به نامحرم بپوشند.
(قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن …ولا يبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها وليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ ولا يبدين زينتهنّ إلا لبعولتهنّ…) نور / 31
به زنان با ايمان بگو چشمان خود را از نگاه به نامحرم ببندند … و زيور ناپيداى خود را آشكار نسازند و مقنعه هاى خويش را بر گريبان خود بيندازند و زيورشان راجز براى شوهران خود آشكار ننمايند.
و از سوى ديگر به زن توصيه شده است كه اشباع جنسى مرد را به عنوان يك اولويت استثنايى بشناسد 43و بدين وسيله از بحرانهاى خانوادگى ناشى از محروميت جنسى مرد پيشگيرى نمايد.
6) مرد در مقايسه با زن غيرتمندتر است, (غيرت همان غريزه تملك است كه با رقابت, سخت تر گشته است, … مرد نگران و مضطرب است كه مبادا كسى پيش از او زنش را تصرف كرده باشد, ولى اين نگرانى و اضطراب در زن كمتر است) 44 وقتى كه غريزه غيرت با آگاهى مرد از روان شناسى و خصلت شهوت پرستى مردان, همراه مى گردد نگرانى او افزايش مى يابد و به همين دليل خارج شدن زن از خانه بويژه در سالهاى جوانى براى شوهر تشويش عميقى را به دنبال دارد.
مى توان قانون تك همسرى براى زن و تعدد ازدواج مرد را در ارتباط با غيرت شديد مرد و نبود همانند آن در زن مرتبط دانست, مرد رضايت نمى دهد كه زن شوهر دار همسر او باشد, ولى زن به آسانى به عقد مرد متأهل در مى آيد.

ويژگيهاى زن

1) زن در كنار لطافت و جاذبه ظاهرى از لطافت روحى و رقت قلب بيشتر برخوردار است, 45 زود تر از مرد هيجانى شده46 اسير احساسات مى گردد, 47 (هيجان كه حالت روانى پيچيده است … علائم روانى آن به شكل آشفتگى واضطراب پديدار مى شود … روى فعاليت ذهنى تأثير دارد, فرد هيجانى دقت عادى و تمركز را از دست مى دهد و چه بسا بدون تأمل در عواقب رفتار, به هر عملى دست مى زند.)48
در متون دينى توجه خاصى به اين ويژگى عاطفى زن ديده مى شود:
امام سجاد مى فرمايد:
(من شأن النساء الرقة والجزع, فلم تملك نفسها.)49
حال زنان نازكدلى و آشكار نمودن غم در گرفتارى ها است, كه درنتيجه آن اختيار از دست مى دهد.
(أو من ينشّؤا فى الحلية و هو فى الخصام غير مبين) زخرف / 18
آيا كسى [را شريك خدا قرار مى دهند ] كه در زر و زيور پرورش يافته و هنگام خصومت بيان روشن ندارد.
ناكارآمدى گويش زن به هنگام خشم و ناتوانى او از استدلال, ناشى از عاطفى بودن اوست. 50 امام على (ع) در اين رابطه مى فرمايد:
(شدة الغضب تغيّر المنطق و تقطع مادة الحجة و تفرق الفهم.) 51
اوجگيرى خشم, گفتمان را دگرگون مى كند, ماده استدلال را مى گسلد و فهم را آشفته مى سازد.
(لا تهيّجوا النساء بأذى.) 52
زنان را با آزار, هيجانى نكنيد.
(فالطفوا لهنّ على كل حال, لعلّهنّ يحسنّ الفعال.) 53
در همه حال با زنان رفتار ملايم داشته باشيد, تا نيك كردارى آنان امكان پذير گردد.
در روايتى از امام باقر (ع) نقل شده است كه پيامبر(ص) فرموده است:
(لأنهنّ كافرات الغضب مؤمنات الرضا.)54
زنان را خشم به كفر مى كشاند و رضا در خط ايمان نگه مى دارد.
برخى از دانشمندان نيز سرعت هيجان و جوشش احساسات زنان را خاستگاه سست انديشى آنان دانسته و جهت كاهش دغدغه خاطر و تحفظ بر اعتدال آنان, اظهار علاقه و هميارى مردان را اجتناب ناپذير مى شناسند:
(عدم رشد عقلى در برخى انديشه ها از بزرگ ترين نقطه ضعف هاى شخصيت زن به حساب آمده است, امرى كه عامل نا استوارى و غير قابل اعتماد بودن شخصيت زن شمرده شده و سبب مى شود دير يا زود نتواند معنويات و كمالات را كه به دست مى آورد نگاه دارد, و بر اثر دخالتهاى عاطفى عقل از مسير خودش انحراف يابد.)55
خانم نويسنده اى به نام (لامبر) مى نويسد:
(در زن قدرت عقل ناقص است, زيرا عاطفه قدرتمندش او را بازى مى دهد.) 56
روان شناسى به نام خانم (كليودالسون) اظهار مى دارد:
(خانمها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيارى ديده شده كه خانمها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابرى مى كنند, بلكه گاهى در اين زمينه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانمها احساسات شديد آنها ست به همين دليل بايد قبول كنند كه به نظارت آقايان نياز دارند.)57
زن به دليل زود رنجى شديد كه از لطافت روحى او سر چشمه مى گيرد, به همان اندازه كه از خشونت مرد نگران است به علاقه و حمايت او نياز دارد, در پى تسخير دل اوست و اظهار محبت او را جزء خاطرات فراموش ناشدنى خود قرار مى دهد:
در روايتى پيامبر(ص) مى فرمايد:
(قول الرجال للمرأة إنّى أحبّك لايذهب من قلبها أبدا.)58
اظهار دوستى مرد به زن هيچ گاه از ياد او نمى رود.
امام على (ع) مى فرمايد:
(المرأة تكتم الحبّ أربعين سنة)59
زن تا چهل سال اظهار دوستى را در دلش نگه مى دارد.
شهيد مطهرى در توضيح اين مطلب و آثار تربيتى عشق به زن مى گويد:
زن مى خواهد قلب مرد را در اختيار داشته باشد و مرد حامى و مدافع او باشد 60. علاقه و محبت اصيل و پايدار زن همان است كه به صورت واكنش به علاقه و احترام مرد نسبت به او وجود مى آيد, از اين رو علاقه زن به مرد, معلول علاقه مرد به زن است … طبيعت, كليد محبت هر دو طرف را در اختيار مرد قرار داده است.61
ويل دورانت در اين رابطه اظهار مى دارد:
(زن فقط وقتى زنده است كه معشوق باشد و توجه به او مايه حيات اوست.)62
در هر صورت زن موجود عاطفى است و عاطفى بودن او يك ارزش است نه كاستى, ولى بى توجهى به اين حالت خطر خروج او را ازمسير اعتدال افزايش مى دهد.
براين اساس گفته شده است: اگر طلاق در دست زن مى بود هميشه نظام خانوادگى در معرض خطر انحلال قرار داشت و كوچك ترين بى توجهى اقدام عملى زن را در پى مى آورد.63 و نيز ضرورت گواهى دو زن به جاى يك مرد با توجه به همين واقعيّت قابل توجيه مى باشد.64
2. علاقه به مادر بودن از ديگر ويژگى هاى زن است كه ازحمايت قدرت عاطفه او برخوردار است و براساس آن, نمايش بزرگ و اعجازآميز زاد و ولد و بقاى نوع بشر و جريان حيات انسانى تداوم پيدا مى كند و رنج باردارى, زايمان, شيردهى و مراقبت نوزاد تحمل پذير مى نمايد.
قرآن گويا وجود اين حس را در زن پذيرفته و به قصد احترام به مقام مادر, تقديس حس مادرى, يادآورى رنجهاى مادر و اهميّت مادر تمام وقت مى گويد:
(و وصّينا الانسان بوالديه حملته أمّه وهناً على وهن و فصاله فى عامين أن اشكرلى و لوالديك إليّ المصير)لقمان/14
و انسان را نسبت به پدر و مادرش سفارش كرديم, مادرش او را در دوران حاملگى و ضعفهاى مضاعف حمل كرد و او را دو سال شير داد ـ كه سپاسگزار من و پدر و مادرش باشد كه بازگشت به سوى من است.
مادريِ تمام وقت كه امروز در حوزه زيست شناسى و روان شناسى در صورت مصونيت مادر از تنش و اضطراب به عنوان عامل رشد سالم قواى روحى و ذهنى و سلامت جنين درآينده مطرح است,65 از عوامل واگذارى مسؤوليت تأمين نفقه و هزينه زندگى زن به عهده مرد شناخته شده است,66 و در صورت انحلال ازدواج و مطلقه شدن زن نيز مرد وظيفه دارد هزينه زندگى زن باردار را بپردازد و در زمان شيرخوارگى كودك نيز اجرت او را به صورت كامل بدهد:
(و إن كنّ أولات حمل فأنفقوا عليهنّ حتّى يضعن حملهنّ فإن أرضعن لكم فآتوهنّ أجورهنّ)طلاق/6
و به زنان مطلقه اگر باردار باشند تا وقت وضع حمل, نفقه دهيد آن گاه اگر فرزند شما را شير دادند اجرت آنها را بدهيد.
3. علاقمندى به آرايش, زيبايى و تجمل سومين فضيلت موهبتى زن است.67 قرآن دراين رابطه مى فرمايد:
(أو من ينشّؤا فى الحلية و هو فى الخصام غيرمبين)زخرف/18
آيا كسى [را شريك خدا قرار مى دهند] كه در زيور پرورش يافته…
تجمل گرايى كه به صورت طبيعى مورد علاقه زن است مرز معينى ندارد و ممكن است آن زنان در تدارك و نمايش گرفتار افراط گردند و استعداد و خرد خود را ابزار انحصارى اين گرايش قرار دهند. و به همين دليل على(ع) فرمود: (عقول النساء فى جمالهنّ.)68
قرآن حس تجمل گرايى زن را كه تجلى گاه آن محيط زندگى خانوادگى مى باشد و به بركت آن خشكى و يكنواختى زندگى تبديل به طراوت و جاذبه هاى هنرى مى شود, مشروط كرده است به اين كه درمعرض ديد نامحرمان قرار نگيرد و تعادل نظام خانواده و جامعه را بر هم نزند:
(و لايبدين زينتهنّ إلاّ ما ظهر منها)
زنان جز آنچه آشكار است از زيورآلات شان را ننمايانند.
(و لايبدين زينتهنّ إلاّ لبعولتهنّ أو آبائهنّ…)
زنان زينت خود را جز براى شوهران و پدران ارائه ندهند.
(ولايضربنّ بأرجلهنّ ليعلم مايخفين من زينتهنّ)نور/31
زنان به قصد آگاهى دادن نسبت به زينت ناپيداى خود پاى كوبى نكنند.
فلسفه حجاب و محدوديتهايى از اين نوع, به منظور مصونيت عفت عمومى در جامعه است. به همين دليل خطاب قرآن متوجه زنان جوان است و سالخوردگان كه مورد رغبت نيستند مشمول همه مراتب حجاب نمى باشند.
(يا أيها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين)احزاب/59
اى پيامبر! به همسران, دخترانت و زنان مؤمنان بگو كه روپوش هاشان را بر خود بگيرند, اين نزديك تر است به اين كه آنان اهل صلاح شناخته شده و از آزار به دور بمانند.
(فلاتخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض)احزاب/32
پس زنهار نازك و نرم با مردان سخن نگوييد تا مايه طمع هواپرستان شود.
(و اذا سألتموهنّ متاعاً فاسئلوهنّ من وراء حجاب ذلك أطهر لقلوبكم و قلوبهنّ)احزاب/53
وهرگاه از زنان پيامبر(ص) چيزى خواستيد, از پشت پرده بخواهيد اين سبب پا كى بيشتر دلهاى شما و آنان است.
(و القواعد من النساء اللاتى لايرجون نكاحاً فليس عليهنّ جناح أن يضعن ثيابهنّ غيرمتبرّجات بزينة)نور/6
زنان سالخورده كه از عادت و زاد و ولد بازمانده و اميدى به ازدواج ندارند, مجازند كه جامه [روپوش و چادر] نزد نامحرمان برگيرند, مشروط بر اين كه تجملات و زينت شان را آشكار نكنند.
امام صادق(ع) مى فرمايد:
(كان أميرالمؤمنين يسلّم على النساء, و كان يكره أن يسلم على الشابّة منهن و يقول أتخوّف أن يعجبنى صوتها فيدخل عليّ أكثرممّا طلبت من الأجر.)69
اميرمؤمنان(ع) سيره اش بود كه بر زنان سلام مى كرد و خوش نداشت بر زنان جوان سلام كند و مى گفت: مى ترسم كه صداى آنها مرا تحت تأثير قرار دهد و بدين وسيله بيش از پاداشى كه در پى آن هستم ضرر ببينم.
4. زنان بيشتر به خود و زندگى خانوادگى خود مى انديشند. شوپنهاور مى نويسد:
(زن همه چيز را از نظرخود مى نگرد, همه چيز در نظر او شخصى است و وسيله اى براى غايات و اهداف خصوصى.)70
ويل دورانت ادعا دارد:
(توجه زن به امور خانوادگى است. محيط او معمولاً خانه خودش است… اگر گاهى در سالهاى جوانى مفتون عبارات و اصطلاحات سياسى مى گردد و احساس خود را به همه جنبه هاى انسانى بسط مى دهد, پس از يافتن شوهر وفادارى, از تمام آن فعاليتها چشم مى پوشد و به سرعت خود و شوهرش را از فعاليت هاى عمومى بيرون مى كشد و به شوهرش ياد مى دهد كه حس وفادارى شديد خود را به خانه محدود كند.)71
خانم (لامبر) كه مى گويد (ما زنان افكارمان در مسائل اجتماعى ارتباط و پيوستگى ندارد)72 نيز معناى سخنش اين است كه زنان انگيزه لازم را براى پرداختن به مسائل بيرونى ندارند, نه اين كه توان انجام اين نوع مسؤوليت را ندارند.
چه بسا قرآن كه مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا إنّ من أزواجكم و أولادكم عدوّاً لكم فاحذروهم) (تغابن/14) نظر به اين معنى داشته باشد كه خصلتها و گرايشهاى طبيعى همسران, مى تواند تأثيرگذار بر مردان باشد و آنان را كه بايد مسؤوليت پذير در صحنه جامعه باشند, به دليل شفقت به زن و فرزند تحت تأثير انگيزه هاى انحصارگرايانه و بازدارنده قراردهد.73
تفاوتهاى يادشده در حقيقت مزايا و فضايل موهبتى و خدادادى هستند كه در زن و مرد وجود دارند, ولى قرب و منزلت بيشتر يكى را بر ديگر نزد خداوند ثابت نمى كند, چون اراده و اختيار در پيدايش آنها نقش ندارد, البته هر كدام وسيله دست يابى به فضايل اكتسابى و ارزشى مى باشد.74
از نگاه بسيارى جمله (ولاتتمنّوا مافضّل الله به بعضكم على بعض للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب ممّااكتسبن)(نساء/32) و (بما فضل الله بعضهم على بعض)(نساء/34) به فضيلت بودن و موهبتى بودن تفاوتها و ويژگيهاى جنسى در زن و مرد نظر دارد.75
مزاياى يادشده علاوه براين كه هر كدام وسيله اى است براى كسب فضيلت ارزشى مناسب با خود, تدبيرى است الهى در راستاى طبيعى سازى زندگى خانوادگى با جبران كاستى جسمى و روحى هر كدام از زن و مرد با برترى جسمى و روحى ديگرى,76 تسخير و به كارگيرى هر يك از سوى ديگرى, و پرجاذبه تر جلوه نمودن هر كدام براى ديگرى.77
شهيد مطهرى در اين باره مى نويسد:
(براى اين كه طرح وحدت كاملاً عملى شود و جسم و جان آنها را [زن و مرد را] بهتر به هم بپيوندد, تفاوتهاى عجيب جسمى و روحى در ميان آنها قرار داده است و همين تفاوتهاست كه آنها را بيشتر به يكديگر جذب مى كند, عاشق و خواهان يكديگر قرار مى دهد, اگر زن داراى جسم و جان و خلق و خوى مردانه بود, محال بود كه بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و او را شيفته وصال خود نمايد و اگر مرد همان صفات جسمى و روانى را مى داشت كه زن دارد ممكن نبود زن او را قهرمان زندگى خود حساب كند).78
بدين ترتيب هر مزيت موهبتى در هر كدام از زن و مرد مى تواند پاسخگوى نياز طبيعى در ديگرى باشد, نياز طبيعى سبب حق طبيعى و فطرى در دو جنس مذكر و مؤنث است. مزيت طبيعى فلسفه واگذارى تكليف و مسؤوليت شرعى در زندگى زناشويى است, به تعبير شهيد مطهرى:
استعدادها و نيازهاى ناهمگون در زن و مرد, سندى است براى حقوق طبيعى و تكاليف شرعى آنها.79

تساوى حقوق زن ومرد

ظاهر قرآن از تساوى حقوق زن و مرد در زندگى زناشويى پرده بر مى دارد, يعنى اقتدار, سلطه و امتيازى كه به نفع زن اعتبار شده هم سنگ آن چيزى است كه به نفع مرد لحاظ شده است, هر چند ممكن است در پاره اى از مصاديق, تفاوت هايى ديده شود; مثل حق نفقه كه مرد ملزم به رعايت آن است و حق تبعيت در سكونت كه زن بايد بدان متعهد باشد, زيرا قرآن مى فرمايد:
(و لهنّ مثل الذى عليهنّ)بقره/228
براى زنان حقوقى است, مانند آنچه بر ايشان هست.
در ميان واژه هايى كه براى اثبات همانندى بين دو چيز به كار مى رود, كلمه (مثل) از گستره معنايى خاصى برخوردار است, زيرا (ندّ) تنها در مقام بيان شباهت گوهرى, (شبه) تنها براى بيان همانندى كيفى, (مساوى) فقط براى بيان تشابه در كميت و اندازه, و (شكل) براى بيان تنها همانندى در مساحت به كار مى رود, ولى (مثل) همه اين موارد را پوشش مى دهد به همين جهت درمورد ذات بارى تعالى كه در هيچ يك از جهات يادشده همانند ندارد, نفى (مثل) شده است (ليس كمثله شىء).80
بر اين اساس حقوق زن نبايد از نظر چند و چون كمتر از حقوق مرد باشد.
بين مفسران همواره كسانى بوده اند كه از آيه (لهنّ مثل الذى عليهنّ) حقوق برابر زن و مرد در زندگى زناشويى را نتيجه گرفته اند.
ابن عباس مى گويد:
(دوست دارم براى همسرم آرايش كنم, همان گونه كه دوست دارم او براى من خود را بيارايد, و نمى پسندم كه تمام حقوقى كه بر عهده او دارم استيفا كنم تا رعايت تمام حقوق او بر من واجب شود, زيرا خداوند مى فرمايد: (و لهنّ مثل الذى عليهنّ و للرجال عليهنّ درجة)81.)
درجاى ديگر همين آيه را اين گونه توضيح مى دهد:
(معناى آيه اين است كه مردان به همزيستى و معاشرت نيك و بر اساس معروف با زنان الزام شده اند, همان گونه كه بر زنان لازم است كه به تكاليف الهى واجب و سودمند به حال شوهران عمل كنند.82
ابن زيد گفته است:
(مردان در مورد زنان تقواى الهى را پيشه كنند, همان گونه كه زنان ملزم به رعايت تقواى الهى درمورد مردان هستند.)83
طبرى مى گويد:
(مردان از ضرر رساندن به زنان دورى نمايند, همان گونه كه زنان موظف به دورى از ضرر رساندن به شوهران مى باشند.)84
ابن كثير نيز همانندى حقوق متقابل زن و مرد را از اين آيه فهميده, مى نويسد:
(حقوق زنان همانند حقوق مردان است, پس هر كدام از آن دو بايستى بر اساس معروف واجبى را كه بر عهده دارد ادا نمايد.)85
عبده از مفسران قرن بيستم مى نويسد:
آيه (و لهنّ مثل الذى عليهنّ) ترازويى است در دسترس مرد تا در تمام شؤون و احوال, برخورد با همسرش را مورد سنجش قرار دهد. پس اگر چيزى را از همسرش خواست به خاطر آورد كه در مقابل آن بايستى به سود وى وظيفه اى انجام دهد… مراد اين است كه حقوق آن دو همسان است… همان گونه كه در گوهر, عقل و احساس مانند يكديگرند.)86
مؤلف (الفرقان فى تفسير القرآن) نيز بر همانندى حقوق زن ومرد تأكيد مى كند, بر اساس آيه (و لهنّ مثل الذى عليهنّ) با افزودن اين دو نكته كه جمله (و للرجال عليهنّ درجة) نمى تواند استثنا باشد و روايتى كه فزونى حق مرد را بر حق زن مطرح مى كند مخالف صريح آيه مماثلت است.87
مراد خداوند از (وللرجال عليهنّ درجة) و رابطه آن با مفهوم (و لهنّ مثل الذى عليهنّ) مورد توجه نخستين مفسران نيز بوده و از آن فضل و احسان مى فهميده اند كه به اراده و انتخاب انسان بستگى دارد, نه برترى حقوقى.
ابن عباس مى گويد (دوست ندارم تمام حقوقم را كه همسرم ملزم به رعايت آنهاست استيفا كنم, زيرا خداوند مى فرمايد: (و للرجال عليهنّ درجة).
عطيه از مفسران عصر تابعان, اين سخن ابن عباس را سخن زيباتر و برتر مى شناسد.88
ابن جرير طبرى نيز مى گويد: برترين تلقى ها از آيه (و للرجال عليهنّ درجة) تلقى ابن عباس است كه بر اساس آن, مراد خداوند از (درجة) اين است كه مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعايت نمايد, زيرا خداوند, نخست فرموده است (و لهنّ مثل الذى عليهنّ) و سپس مردان را دعوت نموده كه فضيلت خود را با چشم پوشى از بعض حقوق خود بر زنان اثبات نمايد.89
ازمحققان معاصر نيز كسانى چون دكتر محمد البهى و شيخ شمس ا لدين ديدگاه ابن عباس را تأييد مى كنند.90
واقعيت اين است كه در قرآن موردى وجود ندارد كه در آن به صورت واضح, از برترى حقوقى يا فضيلت موهبتى خارج از دايره اراده و اختيار انسان تعبير به درجه شده باشد, بلكه بيشتر واژه (درجه) يا (درجات) اشاره يا صراحت در منزلت دنيوى يا اخروى اى دارد كه اراده و عمل انسان زاينده آن باشد.
(الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله بأموالهم و أنفسهم أعظم درجة عندالله)توبه/20
آنان كه ايمان آورده و هجرت نموده اند و بامال و جان خود در راه خدا جهاد كرده اند, منزلت عظيمى نزد خدا دارند.
(لكلّ درجات ممّا عملوا)انعام/132 و احقاف/19
براى همه, منزلتهايى هست كه ناشى از كارهاى آنان است.
بنابراين برداشت ابن عباس از آيه مورد بحث با فهم سيستمى واژگان قرآن, سازگارى بيشتر دارد و تفسير (درجه) ويژه شوهران به فضيلت اكتسابى خردپذيرتر مى نمايد, در نتيجه نسبت دادن برترى حقوق در زندگى زناشويى به قرآن پشتوانه محكم ترى دارد.
برابرى زن و مرد در حقوق و التزام هر كدام به وظايف خود, سودرسانى دوسويه و همسان آنها را در پى دارد كه قرآن و سنت در مورد آن اين گونه سخن مى گويد:
(هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّ)بقره/187
زنان پوشش شما مردان و شما پوشش زنان هستيد.
زن و مرد به دليل سودمندى و مصونيت بخشى دوسويه و همسان به لباسى مى مانند كه يكديگر را پوشش مى دهند.91

معناى (قوّام بودن)

برپايه مطالب گذشته, قواميت برمبناى وظايف مرد وحقوق زن قابل تفسير مى نمايد و معناى لغوى (قوّام) نيز اين ادعا را تأييد مى كند.
اهل لغت همه از درمحافظت وكارپردازى در توضيح واژه (قوّام) و قواميت مرد سود برده اند, مفسران نيز بيشتر ذيل آيه (الرجال قوّامون) به نقل اين ديدگاه مشترك لغت شناسان پرداخته اند, به عنوان نمونه ابن منظور مى نويسد:
(قد يجىء القيام بمعنى المحافظة و الاصلاح, و منه قوله (الرجال قوّامون على النساء).)92
(قيام) گاهى به معنى محافظت و اصلاح مى آيد. از همين قبيل است سخن خداوند كه مى فرمايد: مردان قوّام بر زنان هستند.
(و قيّم المرأة زوجها فى بعض اللغات لانّه يقوم بأمرها و ماتحتاج اليه. قال الفراء… و القوّام, المتكفل بالأمر.)93
قيّم زن, شوهر اوست در برخى از اصطلاحات, چون شوهر به كار او مى پردازد و به نيازهايش رسيدگى مى كند. فرّاء گفته است… قوّام يعنى كسى كه كارى را به عهده مى گيرد. (قام الرجل على المرأة صانها و قام بشأنها)94
قوّاميت مرد بر زن يعنى به او مصونيت داد و به امور او پرداخت.
راغب اصفهانى مى نويسد:
(القيام و القوّام اسم لمايقوم به الشىء أى يثبت, كالعماد و السناد لما يعمد و يسند به كقوله (و لاتؤتوا السفهاء أموالكم التى جعل الله لكم قياماً)(نساء/5) أى جعلها مما يمسككم, و قوله (جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس)(مائده/97) أي… يقوم به معاشهم و معادهم… و قوله (ديناً قيماً) (انعام/161), أى ثابتاً مقوّماً لأمور معاشهم و معادهم… (الحيّ القيوم) اى القائم الحافظ لكل شىء و المعطى له ما به قوامه)95.
قيام و قوام, نام چيزى است كه سبب ثبات چيزى شود, مانند عماد و سناد كه نام وسيله پايدارى و استحكام مى باشد, مانند اين آيه: (مال خود را كه خداوند وسيله قيام قرار داده به سفيهان ندهيد) يعنى آن را وسيله نگهدارى شما قرارداده است. و اين آيه: (خداوند كعبه يعنى بيت الحرام را وسيله قيام مردم قرار داده است) يعنى معيشت و معاد مردم بر آن استوار است. و خداوند مى فرمايد: (دين بر پادارنده) يعنى ثابت و برپا دارنده امور مربوط به معاش و معاد انسانها. (الحى القيوم) يعنى كسى كه به محافظت هر چيز پرداخته و وسيله پايدارى را دراختيار او قرار مى دهد.
فخررازى كه سنتى ترين نگاه را به حق سرپرستى شوهر دارد, در مقام تحقيق لغوى (قوامون) با اهل لغت همسويى دارد:
(القوّام اسم لمن يكون مبالغاً فى القيام بالأمر, يقال هذا قيّم المرأة و قوّامها, للذى يقوم بأمرها و يهتمّ بحفظها.)96
قوّام اسم است براى كسى كه با جديت به كارى مى پردازد, وقتى گفته مى شود اين قيّم اين زن است, مراد كسى است كه به كار او مى پردازد و به نگهدارى او اهتمام مى ورزد.
در بيشتر پژوهشها و تحقيقات به عمل آمده, معناى محافظت, اصلاح و كارپردازى يا در ابهام باقى مانده و يا اين كه تفسير به سختگيرى ها و محدوديت هاى تحكم آميز شده است در صورتى كه چارچوب قرآنى قواميت مرد, كوچك ترين زمينه اى را براى زورگويى باقى نمى گذارد, زيرا عمده ترين شاخصهاى كارپردازى يا قوّاميت عبارتند از:
1. قرآن قواميت را تنها در دايره عدالت و رضايت خداوند مجاز مى داند:
(يا ايها الذين آمنوا كونوا قوّامين بالقسط)نساء/135
اى مؤمنان! پيوسته به عدالت قيام و كارپردازى كنيد.
(يا ايها الذين آمنوا كونوا قوّامين لله) مائده/8
اى مؤمنان! هميشه براى رضاى خداوند قيام كنيد.
(فإن خفتم ألاّتعدلوا فواحدة)نساء/3
اگر بيم داريد ازاين كه به عدالت رفتار نكنيد, پس به يك زن بسنده كنيد.
2. معيار دوم قواميت مرد, (معروف) است كه هيجده بار در قرآن به عنوان مبناى برخورد مرد با زن به كار رفته است.
(و عاشروهنّ بالمعروف) نساء/19
با زنان رفتار شايسته داشته باشيد.
مرحوم طبرسى در توضيح آيه مى نويسد:
(مقصود همزيستى مطابق فرمان خداوند است كه اداى حقوق زن باشد; مانند حق بهره ورى جنسى, پرداخت نفقه و كار و سخن زيبا. (معروف) اين است كه آزار جسمى و گفتارى نسبت به زن روا ندارد, خوش زبان و گشاده رو باشد.)97
امام صادق(ع) مى فرمايد:
(اذا اراد الرجل أن يتزوّج المرأة فليقل: أقررت بالميثاق الذى اخذ الله: (فإمساك بمعروف او تسريح باحسان) 98
هرگاه مردى بخواهد با زنى ازدواج كند بايد بگويد: مى پذيرم بر اساس پيمانى كه خدا گرفته است, يعنى زن را به خوبى نگه داشتن يا با شايستگى رها كردن.
در ذيل آيه (و كيف تأخذونه و قد أفضى بعضكم إلى بعض و أخذن منكم ميثاقاً غليظاً)(نساء/21), مفسران شيعه و سنى مى گويند, مقصود از پيمان استوار, جمله (فإمساك بمعروف أو تسريح باحسان) است.99
زيباترين تعريف براى معروف, تعريف تمثيلى امام حسين(ع) است كه در آن آمده است:
(فلورأيتم المعروف رجلاً لرأيتموه حسناً جميلاً يسرّ الناظرين.)100
اگر معروف را به صورت انسانى مجسم ببينيد, او را با نيكويى و زيبايى مى بينيد كه تماشا كننده را به مسرت و شادمانى وا مى دارد.
بنابراين معاشرت بر اساس معروف, معاشرتى است كه نه تنها از نگاه خردمندان اجنبى كه از منظر خود زن نيز زيبا و پسنديده باشد و اين نشانه قواميت است.
3. مبناى سوم جهت دهنده رفتار مرد با زن, مهربانى و دلسوزى است كه در قرآن آمده است:
(و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودّة و رحمة)روم/21
از نشانه هاى او اين است كه ازجنس خودتان همسرانى براى شما آفريد تا در كنار آنها به آرامش برسيد و بين شما دوستى و رحمت را حاكم ساخت.
بنابراين قرآن تنها اقدام و برخوردى را به عنوان تجلى گاه قواميت مى پذيرد كه رضاى خداوند, رنگ عدالت, زيبايى معروف و محبت و دلسوزى مرد را همراه داشته باشد.
اميرمؤمنان مى فرمايد:
(لاتملّك المرأة من الأمر مايجاوز نفسها, فانّ ذلك أنعم لحالها و أرخى لبالها و أدوم لجمالها فإنّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة.)101
زن را به كارى مگمار كه خارج از توانش باشد كه همانا اين با حال زن بيشترين سازگارى را دارد, براى روح او بيشترين آرامش را به ارمغان مى آورد و زيبايى او را پايدارتر مى سازد, بدان دليل كه زن گُل است و نه پهلوان جنگاور!
وقتى از پيامبر(ص) درباره برترى مردان بر زنان پرسيده شد, فرمود:
(كفضل الماء على الأرض, فبالماء تحيى الأرض و بالرجال تحيى النساء) ثمّ تلا هذه الآية (الرجال قوّامون على النساء)102
فضيلت مرد بر زن مثل فضيلت آب نسبت به زمين است, با آب زمين زنده مى شود و با مردان زندگى زنان به نشاط و شادابى و زايندگى مى رسد. آن گاه پيامبر آيه (الرجال قوّامون على النساء) را تلاوت فرمود.
مسؤوليت سنگين قواميت اگر به صورت درست انجام پذيرد, سعادت مرد را همراه مى آورد و گرنه مايه خسران او به حساب مى آيد: امام صادق(ع) مى فرمايد:
(من سعادة الرجل أن يكون القيّم على عياله.)103
قواميت برخانواده نشانه سعادت مرد است.
طبق روايتى پيامبر(ص) فرمود: (معلون ملعون من يضيع من يعول)104
كسى كه خانواده تحت سرپرستى خود را تباه كند, از رحمت خدا به دور است, از رحمت خدا به دور است.

حوزه هاى قواميت

بر اساس معنايى كه براى (قوام) ارائه گرديده است, هر آنچه كه در حفظ تعادل شخصيت زن دخالت دارد در دايره قواميت مى گنجد. مهم ترين اين عوامل را مى توان اين گونه برشمرد:
الف. اداى حقوق زن يكى از عوامل سلامت جسمى و روحى او به حساب مى آيد كه بارزترين محور قوّاميّت را تشكيل مى دهد.105 مرد به تناسب توانايى جسمى و آشنايى بيشتر با واقعيتهاى بيرونى بايستى نيازهاى معيشتى و روحى زن را تأمين نمايد, تا وى با فراغت خاطر بدون خستگى جسمى و روحى به انجام وظايف خود بپردازد. به همين دليل, قوّاميّت در آيه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا) به فضايل موهبتى مرد و تأمين نفقه توسط او مستند شده است.
اگر در كنار رنج و زحمت طاقت فرساى باردارى, شيردهى و رسيدگى به كارهاى خانه, بار تأمين هزينه زندگى زن نيز بر عهده خود او باشد, يقيناً پيرى و افسردگى زودرس به سراغ او آمده و نابهنگام جاذبه هاى طبيعى او را به يغما مى برد و اين خسارتى است كه كاهش رغبت و علاقه مرد را نيز در پى دارد, بويژه اگر فرسودگى ظاهرى با افسردگى روحى همراه باشد. بر اين اساس تأمين هزينه زندگى زن نقش واضح و آشكارى در پايدارى و استوارى زيبايى و شادابى جسمى و روحى زن دارد.
طرح تأمين نفقه زن با ماهيت حقوقى گام ديگرى است در جهت حفظ كرامت و شخصيت زن و اين كه موقع دريافت هزينه, احساس ذلت و فرودستى دامنگير وى نگردد.
هويت حقوقى نفقه زن اين پيام را در خود نهفته دارد كه بى توجهى يا كم توجهى به آن ستمگرى و جفاكارى است و با رعايت آن حقوق, مرد مى تواند ادعاى عدالت كند!
ب. دعوت به ارزشها كه در سنت از آن تعبير به (اطاعت از شوهر در دايره معروف) شده است عامل ديگرى است براى حراست و پاسدارى تعادل شخصيت زن كه تعادل شخصيت انسان را به ارمغان مى آورد, چون هر انسانى در دامن مادر تربيت مى شود!
پيامبر(ص) در روايتى كه از امام صادق(ع) نقل شده, هنگام بيعت با زنان فرمود:
(لاتعصين بعولتكنّ فى معروف) 106
شوهران خود را در كار نيك نافرمانى نكنيد.
و در حديث ديگر فرمود:
(و من حقكم عليهنّّ… و لايعصينكم فى معروف.)
يكى از حقوق شما اين است كه زنان در حوزه معروف از شما پيروى نمايند.

حوزه هاى معروف

شايسته است كه معروف دردو حوزه (دين) و (وظايف ويژه زنان) به مطالعه گرفته شود:
1. علاقه به خودآرايى, مهرورزى به فرزند, علاقه به تدارك لوازم منزل و هيجانهاى برخاسته از زودرنجى. مرد در اين زمينه ها بايد پاسدار حريم خانواده اش باشد و همسرش را به تعادل فراخواند.
(يا أيها الذين آمنوا قوا أنفسكم و أهليكم ناراً وقودها الناس والحجارة)تحريم/6
اى مؤمنان! خود و خانواده تان را از گزند آتشى كه سوخت آن را مردم و سنگ تشكيل مى دهد, حفظ كنيد.
امام على(ع) ذيل اين آيه مى فرمايد:
(علّموا انفسكم و أهليكم الخير و أدّبوهم.)107
خود و خانوداه تان را با نيكى آشنا ساخته و بر اساس آن تربيت كنيد.
شايان توجه اين كه حق نظارت و پاسدارى از حريم خانواده تنها متوجه مرد نيست, بلكه زن نيز حق نگهبانى دارد هم نسبت به مرد و هم نسبت به ساير اعضاى خانواده:
(المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر)
توبه/71
مردان و زنان با ايمان بر يكديگر ولايت دارند كه يكديگر را امر به معروف و نهى از منكر نمايند.
بر پايه اين آيه زن حق دارد از انحراف شوهرش جلوگيرى كند و در امر اخلاق و ديندارى به او كمك كند.
طبق روايت ربيعة بن كعب, پيامبر(ص) در مقام شمارش امور پنجگانه اى كه با وجود آنها عذرى در انجام ندادن كارهاى مفيد براى آخرت نمى باشد فرمود:
(زوجة صالحة تعينه على أمر الدنيا و الآخرة.)108
زن شايسته اى كه درامر دنيا و آخرت به انسان مدد مى رساند.
در روايت نبوى ديگرى آمده است:
(… و المرأة راعية على أهل بيت زوجها و هى مسؤولة عنهم.)109
زن نگهبان اهل خانه شوهر خويش است و دراين رابطه مورد بازخواست قرار مى گيرد.
2. دومين حوزه معروف كه اطاعت از شوهر در آن واجب است حوزه استيفاى حقوق همسرى است كه با عقد ازدواج مشروعيت پيدا مى كند و زن متعهد مى شود كه آن را رعايت نمايد.
آيه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل ا لله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلاً) آغازش اطلاق دارد و همه حوزه هاى قواميت را پوشش مى دهد. واژه (قانتات) اشاره به دو حوزه اطاعت خدا و اطاعت شوهر دارد 110 واز جمله (حافظات للغيب) تا آخر آيه, به حقوق همسرى اختصاص يافته و از لزوم پاى بندى زن به آن سخن مى گويد.
براى تعيين حد و مرز حق شوهر, بايد حد ومرز (نشوز) را روشن ساخت.
صفت (قانتات) و جمله (فإن اطعنكم) كه از دو طرف موضوع (نشوز) را در آيه فوق دربرگرفته است, سياق آيه را مى سازد و اثبات مى كند كه نشوز نقطه مخالف پاى بندى به حق شوهر است, اين تقابل از سوى فقها, مفسران و حقوق دانان مسلمان نيز شناخته شده است.
ترديدى نيست دراين كه (نشوز) نوعى حق گريزى است كه زن يا مرد ممكن است در زندگى زناشويى مرتكب آن شوند, ولى مفسران و فقها به دليل اختلاف ديدى كه در مورد حقوق زن ومرد دارند, در تعيين حد و مرز حقوق زن و مرد نيز ناهمگون سخن گفته اند; كسانى كه به برترى مرد معتقدند از نشوز زن و مرد به گونه اى سخن مى گويند كه فرادستى مرد و فرودستى زن را برساند. در رابطه با نشوز زن, فخر رازى مى نويسد:
(نشوز عبارت است از عصيان و مخالفت برترى طلبانه زن در برابر مرد.)111
قاسمى و ابن كثير مى گويند:
(اطاعت شوهر واجب و مخالفت او حرام است, زيرا مرد نسبت به زن فضيلت دارد و فضيلت داده شده است, پيامبر(ص) فرمود: (اگر روا بود كه كسى را به سجده در برابر كسى وا دارم, همانا زن را دستور مى دادم كه در مقابل شوهرش سجده كند.)112
نامبردگان به ترتيب در توضيح نشوز ذيل آيه (و إن امرأة خافت من بعلها نشوزاً)(نساء/128) مى گويند:
(نشوز مرد در حق زن به معناى اعراض, نگاه خشمگينانه, تضييع حق همخوابى و معاشرت ناخوشايند با زن است.113
(از زن فاصله بگيرد و با ناديده گرفتن حق همخوابى و كوتاهى در پرداخت نفقه, از همراهى با او سرباز زند.)114
(زن بترسد از اين كه شوهرش از وى نفرت پيدا كند.)115
ابن اثير مى نويسد:
(نشوز زن عبارت است از عصيان او در برابر مرد و سرباز زدن او از اطاعت مرد, و نشوز مرد عبارت است از ستم به زن و ضرر زدن به او.)116
دراين تفكر, نشوز زن به اندازه محورهاى حقوقى مرد و نمونه هاى فراوان آن, تعدد و تنوع پيدا مى كند, از باب نمونه:
(حبس زن در خانه يكى ازحقوق مرد است, بر اين اساس اگر مردى با اطلاع ازاين كه زن كار ادارى دارد, با وى ازدواج كند و پس از ازدواج با استمرار كار او مخالفت نمايد, بر زن لازم است اطاعت كند و گرنه ناشزه است.)117
ابن تيميه مى گويد: خدمت شوهر بر زن واجب است.118 بر اساس فقه حنبلى و شافعى مرد حق دارد همسرش را از ديدار پدر و مادرش يا عيادت و حضور در مراسم تدفين آنان باز دارد.119
(صاحب حدائق) اطلاق روايتى را معتبر مى داند كه در آن زنى از پيامبر(ص) مى پرسد:
آيا من هم حقى همانند حق مرد برعهده او دارم؟
پاسخ مى شنود: (ولا من كل مأة واحدة)120
حق تو به يك درصد حق مرد نمى رسد!
نقطه مخالف تفكر بالا ديدگاه كسانى است كه اعتقاد به برابرى حقوق زن و مرد دارند و نشوز را هم به معناى ناديده انگاشتن حق مى دانند كه زن و مرد به صورت يكسان در معرض دست يازيدن بدان هستند. محمد بن فهد حلى مى نويسد:
(نشوز عبارت است از نافرمانى زن يا مرد در برابر يكديگر و تعلل وكوتاهى در ايفاى حقوق يكديگر.)121
محقق حلى مى فرمايد:
(نشوز كه در لغت به معناى بلند شدن است, [در اصطلاح] به معنى خروج از طاعت است كه گاه از سوى مرد صورت مى گيرد و گاهى از سوى زن.)122
صاحب جواهر ضمن پذيرش تعريف بالا مى نويسد:
(ظاهراً هرگاه زن يا مرد, از حقوق واجب طرف مقابل چشم پوشى كند و آن را تضييع نمايد, نشوز تحقق مى يابد.)123
شهيد ثانى نيز نشوز زن و مرد را به معناى رعايت نكردن حقوق يكديگر مى داند.124
دراين ديدگاه محور اصلى را حق تشكيل مى دهد, هر صاحب حقى رعايت حقش واجب است, حق مرد در بهره جنسى و همزيستى خلاصه مى گردد و ناديده گرفته شدن اين حق از سوى زن نشوز ناميده مى شود.
چنين تفسيرى از نشوز پيشينه تاريخى طولانى دارد و در تمام مقاطع تاريخى طرفداران جدى داشته است; مجاهد در تعريف نشوز مى گويد:
(هرگاه زن بستر شوهرش را ترك گويد, به او بگويد به بسترت برگرد; پس اگر اطاعت نمود شوهر حق ندارد اقدامى بر ضد او داشته باشد. اطاعت از شوهر يعنى بازگشت به بستر او.)125
قتاده, عطا و ثورى (حافظات للغيب) را كه مقدمه طرح مسأله نشوز به حساب مى آيد, به حفظ پاكدامنى در غياب شوهر تفسير مى كنند.126
طبرى مى گويد:
(نشوز عبارت است ازاين كه زنان با برترى جويى خوابگاه شوهران خود را ترك گويند.)127
قاضى ابن براج, تمكين جنسى زن و انتخاب مسكن را حق شوهر, و سرباز زدن ازاين حق را نشوز مى داند.128
ابوصلاح حلبى براين باور است كه تنها پاسخگويى به نياز جنسى مرد و نيز سكونت درمنزل او بر زن واجب است, پس اگر نياز جنسى او را ناديده گرفت يا در پى تسلط بر او بود بايد او را موعظه نمايد و از خدا بترساند; اگر ازمنزل شوهر با اجازه يا بدون اجازه بيرون رفت و از بازگشت امتناع ورزيد, مرد حق دارد او را برگرداند.129
شهيد دوم مى نويسد:
(بد زبانى و ناسزاگويى نه نشوز است و نه از مقدمات آن, گرچه بدزبانى زن گناه است و بايد اصلاح شود, ولى در اين كه آيا شوهر مى تواند او را ادب كند يا اينكه مسأله را به حاكم شرع واگذار نمايد, دو نظريه است… قول استوارتر اين است كه شوهر در مسائلى كه خارج از دايره حق سكونت و استمتاع است مثل اجنبى است, و اين گونه امور را بايد از طريق حاكم شرع اصلاح نمود.)130
محقق در شرايع در تعريف تمكين كه نقطه مخالف نشوز است با صراحت اعلام مى دارد:
(تمكين كامل اين است كه زن مانعى بين خود و مرد به وجود نياورد; بدين معنى كه مكان و زمانى را پيشنهاد نكند پس اگر خود را در برخى زمانها و در برخى از جايها كه بهره گيرى جنسى در آن امكان دارد دراختيار مرد قرار دهد, تمكين تحقق نمى يابد.)131
امام خمينى مى فرمايد:
(نشوز با نافرمانى زن در امور مربوط به بهره گيرى مرد تحقق مى يابد.)132
امام خمينى بر اساس چنين معيارى ترك آرايش, نظافت, تجمل, بيرون رفتن از منزل را نيز عناصر تشكيل دهنده نشوز مى شناسد.133
نويسنده تفسير (من وحى القرآن) مى نويسد:
(عقد ازدواج, تعهدهايى را در پى دارد كه زن و مرد ملزم به رعايت آنها هستند… بر زن واجب است كه به نيازهاى جنسى مرد پاسخ مثبت دهد ومانع مادى و معنوى در برابر رغبت او ايجاد ننمايد, همين نياز بيرون رفتن او را از منزل ناروا مى نماياند.)134
محمد غزالى از دانشمندان مصرى براى نشوز, دو نمود خارجى قائل است كه عبارتند از:
1. برترى جويى زن تا جايى كه از تماس با مرد بر پايه وظايف ويژه زناشويى نفرت داشته باشد.
2. راه دادن بيگانه بدون اذن شوهر به خانه او.135
اصرار بر اين ديدگاه, به اين دليل, منطقى و پذيرفتنى است كه زن پيش از ازدواج, مسلمان و مكلف به تكاليف فردى و اجتماعى مى باشد كه از حقوقى منشأ گرفته است; مانند حقوق پدر و مادر و خويشاوندان, حق دين, حق اطاعت از پيامبر(ص) و امامان, و از سوى ديگر مفهوم عقد ازدواج ازنظر شرع و عرف با حقوق و تكاليفى كه از گذشته به عهده زن بوده در تضاد نيست و اگر تضادى هم داشته باشد, حق تقدم با حقوق سابق است, بر همين اساس فقها مى گويند:
اگر زنى پيش از ازدواج, اجير شد و پيش از تمام شدن مدت اجاره ازدواج كرد, عقد اجاره باطل نمى شود, حتى در صورتى كه اجير بودن زن با حق استمتاع مرد در تضاد باشد.136
بر اساس فقه حنبلى نيز شوهر حق ندارد همسرش را ازملاقات و زيارت پدر و مادرش محروم سازد, زيرا اين بازدارى, قطع رابطه با والدين و مخالفت شوهر را با امر خدا (عاشروهنّ بالمعروف) در پى دارد, پس چنين برخوردى نمى تواند مصداق پيام اين آيه باشد.
در فقه شافعى نيز اين برخورد مكروه قلمداد شده است, بدين سبب كه نفرت مى آفريند و عاقّ والدين شدن را در پى دارد.137
شيخ محمدجواد مغنيه در توجيه اين ديدگاه فقهى مى نويسد:
(اگر دو حق با هم تزاحم پيدا نمايد و جمع بين آن دو ناممكن باشد, حق سابق تقدم دارد.)138
با توجه به گفته هاى روشنگرانه اين گروه از مفسران و فقيهان, در معناى (نشوز) و (حافظات للغيب) مى توان نتيجه گرفت كه حق همسرى در همنوايى زن با خواسته هاى جنسى مرد و حفظ پاكدامنى در نبود او خلاصه مى شود. مخالفت زن با چنين حقى در فقه قرآنى نام (نشوز) را به خود گرفته و حق مرد است كه در اين رابطه (امر) و (نهى) داشته باشد به گونه اى كه اعتدال شخصيت زن را حفظ كند و مفهوم معناى قواميت را تحقق بخشد.

تأديب زن

تمكين و نشوز, معروف و منكر نظام زندگى زناشويى است. زنى كه حق شوهرش را ناديده مى گيرد بايستى وادار به رعايت عدالت گردد.
از آن رو كه تمكين و نشوز زن جزء اسرار زندگى زناشويى است و افشاى آن ناروا و ناگوار مى باشد بويژه براى مرد, پيشنهاد اصلاحى قرآن در اين زمينه با امر به معروف و نهى از منكر در صحنه هاى ديگر زندگى فرق دارد, قرآن مى فرمايد:
(و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلاً إنّ الله كان علياً كبيراً) نساء/34
موعظه, پرهيز از همخوابى و برخورد فيزيكى سه اقدامى است كه از سوى قرآن جهت مهار نشوز زن پيشنهاد شده است كه هر يك كاربرد معيّنى دارد. اندرز, نرمى دل, پشت گرداندن به زن در بستر خواب, فشار روحى سازنده و زدن, انزجار شديد مرد را مى رساند. امّا همه اينها بايد در جهت اصلاح به كار رود و نه افساد و ايجاد مشكل عميق تر, ازاين رو در تعيين حد و مرز برخورد فيزيكى از پيامبر(ص) روايت شده است:
(اضربوهنّ اذا عصينكم فى المعروف ضرباً غيرمبرح.)149
اگر زنان در دايره معروف به مخالفت با شما برخيزند آنها را بزنيد, اما به گونه اى كه احساس آزار در پى نداشته باشد.
زدن بدون آزار, تنها اثرى كه دارد اعلان انزجار است و مى تواند زن را ـ اگر تصميم بر شقاق و جدايى نداشته باشد ـ به اطاعت وا دارد. اگر اين روشها هيچ كدام به نتيجه نينجاميد, معلوم خواهد شد كه نشوز زن داراى دلايل عميق ترى است و نياز به داورى ديگران دارد و نبايد با تكيه بر زور و اجبار مشكل را حل كرد. اينجاست كه حكميت داوران فاميلى و يا داورى حاكمان شرع مطرح مى شود.


پی نوشت‌ها:

1. طباطبايى, محمدحسين, الميزان فى تفسير القرآن, بيروت, مؤسسه اعلمى, 2/263و267.
2. الحمرانى, احمد, المرأة فى التاريخ و الشريعة, دارالنفائس,20.
3. جان استوارت ميل, انقياد زنان, ترجمه علاء الدين طباطبايى, انتشارات هرمس,46.
4. نشريه سالانه مكتب تشيع, شماره اول, سال 1338, قم, مقاله زن در اسلام از محمدحسين طباطبايى,30 ـ 7.
5. ويل دورانت, لذات فلسفه, ترجمه عباس زرياب, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى,150.
6. همان.
7. همان,80.
8. راوندى, مرتضى, تاريخ اجتماعى ايران, انتشارات اميركبير,214.
9. همان.
10. عهد جديد باب 2 رساله پوليس به تيموتاج, چاپ انگلستان, به نقل از: ع. نوابخش, زن در تاريخ, نشر رفعت, جلد اول,19.
11. جان استوارت ميل, انقياد زن, 48ـ47.
12. هبه رئوف, مشاركت سياسى زن, ترجمه محسن آرمين, تهران, نشر قطره, 158.
13. جان استوارت ميل, انقياد زن, 94.
14. ژانت هايد, روان شناسى زنان, ترجمه بهزاد رحمتى, انتشارات لادن,65; استفن مور, ديباچه اى بر جامعه شناسى, ترجمه مرتضى ثاقب فر, انتشارات ققنوس, 46ـ45.
15. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 12; ويل دورانت, لذات فلسفه, 50.
16. مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر, فصلنامه كتاب نقد, شماره 12, صفحه 65.
17. ابن كثير, اسماعيل, تفسير القرآن العظيم, دارالمعرفة, 1/503.
18. زمخشرى, جارالله, تفسير الكشاف, قم, منشورات دار البلاغه, 1/503.
19. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, بيروت, داراحياء التراث العربى, 2/43.
20. زمخشرى, جارالله, اساس البلاغه; طريحى, مجمع البحرين.
21. زمخشرى, جارالله, تفسير الكشاف,1/ 505.
22. ابن كثير, اسماعيل, تفسير القرآن العظيم, دارالكتب العلمية, 1/506.
23. فخررازى, التفسير الكبير, دفترتبليغات اسلامى, 25/110.
24. همان, 6/101.
25. ابوزيد, نصر حامد, دوائرالخوف, (قراءة فى خطاب المرأة), المركز الثقافى العربى, 212.
26. همان, 214.
27. جهت دست يابى به توضيح بيشتر اين مطلب مراجعه شود به: فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, شماره 22 ـ 21, صفحه110.
28. طباطبايى, محمدحسين, الميزان فى تفسيرالقرآن, 13/47.
29. همان, 12/342.
30. مطهرى, مرتضى, مجموعه آثار, انتشارات صدرا, 3/372.
31. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 118.
32. همان, 202.
33. عبدالكريم زيدان, المفصل فى أحكام المرأة و البيت المسلم فى الشريعة الاسلامية, مؤسسة الرسالة, 4/292.
34. المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد, مصنفات شيخ مفيد, 9/34.
35. قشيرى, تفسير لطائف الاشارات, الهيئة المصرية العامة للكتاب, 1/181.
36. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,163.
37. همان,210.
38. همان, 164.
39. حرّ عاملى, محمد حسن, وسائل الشيعة, اسلاميه, 14/118.
40. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,164ـ163.
41. همان, 209.
42. همان, 169.
43. حرّ عاملى, محمد حسن, وسائل الشيعة, 14/126.
44. ويل دورانت, لذات فلسفه,136.
45. طباطبايى, محمدحسين, الميزان فى تفسيرالقرآن, 5/343.
46. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,163.
47. ويل دورانت, لذات فلسفه,139; فضل الله, محمـدحسيـن, من وحـى القرآن, دارالزهـراء,7/161.
48. وفابخش, محمود, جزوه روان شناسى عمومى, دفترتبليغات اسلامى, مشهد,32.
49. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, داراحياء التراث العربى, 45/2.
50. طباطبايى, محمدحسين, الميزان فى تفسيرالقرآن, 18/90.
51. قمى, عباس, سفينة البحار, بنياد پژوهشهاى اسلامى, 3/800.
52. سيد رضى, نهج البلاغه, نامه 14.
53. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/253.
54. كلينى, محمدبن يعقوب, فروع الكافى, دارالكتب الاسلامية, 5/515.
55. روژه پيره, روان شناسى اختلاف زن و مرد, ترجمه محمدحسين سرورى, انتشارات جانزاده, تهران, 1370, 48و52و104, به نقل از فصلنامه كتاب نقد, سال پنجم, شماره 17/239.
56. هاشمى ركاوندى, مقدمه بر روان شناسى زن,130.
57. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,171.
58. كلينى, محمدبن يعقوب, فروع كافى, 5/569.
59. ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه, مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان, 20/291
60. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,299.
61. همان, 249.
62. ويل دورانت, لذات فلسفه,135.
63. شمس الدين, اهلية المرأة لتولّى السلطة, المؤسسة الدولية للدراسات و النشر, 27ـ22.
64. مغنيه, محمد جواد, التفسير الكاشف, دارالعلم للملايين, 1/447.
65. هفته نامه ساندى تايمز, چاپ لندن, به نقل از روزنامه اطلاعات, تاريخ 25/4/1379, شماره 1958, صفحه 5 ضميمه.
66. فضل الله, محمدحسين, من وحى القرآن, دارالزهراء, 7/73.
67. مغنيه, محمد جواد, التفسير الكاشف, 2/16.
68. صدوق, امالى صدوق, كتابخانه اسلاميه, 228.
69. كلينى, محمدبن يعقوب, فروع كافى, 5/535 و 2/648.
70. ويل دورانت, تاريخ فلسفه, ترجمه عباس زرياب, شركت انتشارات, 299.
71. همو, لذات فلسفه,137.
72. فصلنامه كتاب نقد, سال پنجم, شماره 17/300.
73. طباطبايى, محمدحسين, الميزان فى تفسير القرآن, 307.
74. صادقى, محمد, الفرقان فى تفسير القرآن, انتشارات فرهنگ اسلامى, 5و6/38.
75. همان, 5و6/31; جعفرى, محمدتقى, ترجمه و تفسير نهج البلاغه, خطبه هشتادم.
76. جعفرى, محمدتقى, ترجمه و تفسير نهج البلاغه, خطبه هشتادم.
77. جوادى آملى, عبدالله, زن در آينه جلال و جمال, 364.
78. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, 167.
79. همان, 146.
80. راغب اصفهانى, المفردات فى غريب القرآن, 416.
81. قرطبى, محمد بن احمد, الجـامع لأحكام القرآن, داراحياء التراث العربى, بيروت, 1405, 3/123.
82. همان.
83. همان.
84. طوسى, محمدحسن, التبيان فى تفسيرالقرآن, داراحياء التراث العربى, بيروت, 2/241.
85. ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 3/506.
86. رشيد رضا, تفسيرالمنار, دارالمعرفة, 2/268 ـ 297.
87. صادقى, محمد, الفرقان فى تفسير القرآن, 5ـ6/59ـ58.
88. قرطبى, محمد بن احمد, الجامع لأحكام القرآن, 3/125.
89. طبرى, ابن جرير, جامع البيان فى تأويل آى القرآن, 2/8ـ 467.
90. محمد البهى, الاسلام فى حل مشاكل المجتمعات الاسلامية, 85, به نقل از الاتحاد اللبنانى, مجله المنطلق شماره 60, ربيع الثانى 1410,62; شمس الدين, حقوق الزوجية, المؤسسةالدولية للدراسات الاسلاميةو النشر, 105.
91. طباطبايى, محمدحسين, الميزان فى تفسيرالقرآن, 2/44.
92. ابن منظور, لسان العرب, داراحياء التراث العربى, جلد 11, واژه قوم.
93. زبيدى, تاج العروس. جلد 9, ذيل ماده نشز.
94. سعيد الخورى, اقرب الموارد.
95. راغب اصفهانى, المفردات فى غريب القرآن, 417.
96. فخر رازى, التفسيرالكبير, 10/88.
97. طبرسى, مجمع البيان, 3/24.
98. كلينى, محمد بن يعقوب, فروع الكافى, 5/502.
99. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,281.
100. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 75/127.
101. كلينى, محمد بن يعقوب, فروع الكافى, 5/510.
102. كاشانى, فيض, تفسير الصافى, مؤسسه اعلمى, 1/448.
103. حرّ عاملى, وسائل الشيعة, 15/251.
104. همان,2/43.
105. كلينى, محمد بن يعقوب, فروع الكافى, 5/526.
106. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/245.
107. سيوطى, جلال الدين, الدر المنثور, دارالفكر, 8/225.
108. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/238.
109. صحيح البخارى, 4/313.
110. طبرسى, مجمع البيان, 2/43.
111. فخر رازى, التفسير الكبير, 10/90.
112. قاسمى, محاسن التأؤيل, دارالفكر, 5/122; ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 1/503.
113. فخر رازى, التفسير الكبير, 11/65.
114. قاسمى, محاسن التأويل, 5/505.
115. ابن كثير, تفسير القرآن العظيم, 1/575.
116. ابن اثير, محمد, النهاية فى غريب الحديث و الأثر, مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان, 5/56.
117. زيدان, عبدالكريم, المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم, 7/165.
118. همان, 7/35.
119. همان, 7/289 و 293.
120. بحرانى, يوسف, الحدائق الناضرة, بيروت, دارالاضواء, 23/119.
121. حلى, احمد بن فهد, المهذب البارع, مؤسسه نشر اسلامى, 1411, 3/419.
122. حلى, محقق, شرايع الاسلام, مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان, 2/282.
123. نجفى, محمدحسين, جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام, داراحياء التراث العربى, بيروت, 31/200.
124. شهيد ثانى, زين الدين عاملى, مسالك الأفهام, مؤسسة المعارف الاسلامية, قم, 8/355.
125. سيوطى, جلال الدين, الدرّ المنثور, 2/522.
126. طبرسى, مجمع البيان, 2/43.
127. طبرى, محمد بن جرير, جامع البيان فى تأويل آى القرآن, 4/64.
128. عبدالعزيز بن البراج, المهذب, مؤسسة النشر الاسلامى, 1406, 2/240 ـ 225.
129. ابوصلاح حلبى, الكافى فى الفقه, 447 ـ 347, به نقل از حقوق الزوجية, 34.
130. شهيد ثانى, مسالك الأفهام, 8/360.
131. محقق حلى, شرايع الاسلام, 2/291.
132. امام خمينى, تحريرالوسيلة, انتشارات قدس محمدى, 2/306.
133. همان.
134. فضل الله, محمد حسين, من وحى القرآن, 7/156.
135. جريدة الأهرام,سال 123, عدد 874, به نقل از دوائر الخوف, 216.
136. مغنيه, محمد جواد, فقه الامام الصادق(ع), 4/265; خويى, ابوالقاسم, منهاج الصالحين, جلد دوم, مسأله 395.
137. زيدان, عبد الكريم, المفصل فى احكام المرأة و البيت المسلم, 7/294.
138. مغنيه, محمد جواد, فقه الامام الصادق (ع),4/265.
139. سيوطى, الدرّ المنثور, 2/519.

مقالات مشابه

مديريت خانواده در قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمحمدهادی عبدخدایی

بررسی رابطه دیگرخواهی زنانه با برخی آیات قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمیترا پورسینا, شهلا رحمانی

تمايزهاي ساختاري زن و مرد

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیداحمد میریان, سیدرقیه سیدی

پاسخ شبهات بر اصل قواميت

نام نشریهبینات

نام نویسندهفاطمه موسوی

بررسی تطبیقی قوامیت مرد بر زن در تفاسیر المنار و المیزان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهمحمد فاکر, سیدجواد حسینی‌تبار

نقد دیدگاه آونر گیلادی پیرامون «سرپرستی»

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهمرضیه محصص, سهیلا جلالی کندری

ارزیابی و نقد مدخل جنسیت از دائرة المعارف قرآن لیدن

نام نشریهمطالعات زن و خانواده

نام نویسندهحسین افسردیر, فتحیه فتاحی‌زاده

سبک زندگی خانوادگی در قرآن و سنّت پیشوایان معصوم(ع)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهعنایت‌الله شریفی, مهرعلی لطفی

بررسي و تحليل آيه شريفه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ»

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیفعلی زاهدی‌فر, مریم اللهیاری‌‎نژاد, لیلا حامدی نسب